چند سال پیش استادی داشتیم ؛ میگفت انسان چهار من دارد.یکی منی که در واقعیت هست .دوم منی که خودش فکر میکند آن گونه است وسوم منی که دیگران می پندارند آنگونه است و چهارم منی که او می پندارد دیگران اورا چنین می پندارند. مثلا شخصی بخیل است (من1) اما فکر میکند که انسان مقتصدی است (من2) دیگران فکر میکنند او انسان فقیری است که خرج نمی کند (من 3 )و او فکر میکند که نظر دیگران در موردش این است که انسان دست گشاده ای است (من 4 ). البته این من ها به حصر منطقی نیست و می توان من های دیگری را نیز بر شمرد . به هر حال نکته مهم در اینجا این است که انسان بتواند من اول و دوم را به هم نزدیک کند . به نظر هر چه این دو من به هم نزدیک تر شوند دسترسی به کامیابی وموفقیت سهل تر می شود . چرا که به گونه ای واقع وذهن به هم نزدیک شده و تطابق می یابند و انسان از شر خود فریبی رها می شود .منظور از طرح این مساله این بود که در وبلاگ نویسی اگر بخواهیم می توانیم به من واقعی خود نزدیک تر شویم .می توانیم با بررسی آنچه که از خود بروز داده ایم من دوم را به من اول نزدیک تر کنیم وببینیم که در نظر دیگران چگونه هستیم .از سوی دیگر اگر این کار تداوم یابد و داد وستد نظر ها و آراء صورت گیرد من چهارم و سوم نیز بسیار به هم نزدیک خواهد شد و شناخت بهتر وواقعی تری از خود پیدا خواهیم کرد .
خیلی بعد از تحریر !:آقا سید حاشیه ای نوشته از متن شیرین و پربار تر خواندنش لذت بخش است.
|
متن زیر سوال پایان ترم درس آیین زندگی بچه های دانشکده پرستاری بود . با این که انتظار چندانی نداشتم ولی جواب های قشنگی دادند که بعضا به ذهن خودم هم نمی رسید . اگر فرصت شد چند تا از پاسخ ها را تایپ کرده میگذارم توی وبلاگ .
مساله زیر را از پنج دیدگاه خود گروی ، دیگر گروی ، نتیجه گروی ، وظیفه گروی و فضیلت گروی بررسی کرده واستدلال های موجود درآن را مورد بررسی قرار دهید . همچنین نقد خود را درباره هر یک از عناصر داستان( مثل استاد ، دانشجویان معترض ، دانشجویانی که معترض نبوده اند . مسئول آموزش ) و حالات و وضعیت های مختلف و نظرات آن ها، مستدلا بیان نمایید .
استادی با دانشجویان خود چنین قرار میگذارد که در جلسه بعد ، امتحان میان ترم برگزار کند . استاد سوالات را طرح و تکثیر نموده وبه دانشگاه وارد میشود . چند دانشجو از وی تقاضای عدم برگزاری امتحان را می نمایند . استاد بیان می دارد که چون از قبل قرار گزارده شده ، امتحان برگزار می شود . چرا که در صورت برگزار نشدن حق دانشجویانی که زحمت کشیده ودرس خوانده اند ، ضایع می شود . دانشجویان معترض اعلام می دارند که همه دانشجویان نسبت به عدم برگزاری امتحان رضایت دارند . استاد می گوید شاید آن ها رضایت باطنی نداشته وتحت تاثیر جمع ویا برای این که مورد سرزنش دیگران واقع نشوند ، اعلام رضایت نموده اند . با این وجود هیچ یک از دانشجویان در جلسه امتحان حاضر نمی شوند . استاد در بخش آموزش دانشکده حاضر می شود . نماینده دانشجویان نیز می آید و صراحتا به استاد اعلام می دارد که شما از قبل درباره برگزاری امتحان هیچ گونه اطلاعی به ما نداده اید . استاد شدیدا ناراحت شده وتصمیم می گیرد درس دانشجوی مذکور را حذف کند . چرا که به وی نسبت دروغگویی داده شده است . وی تصمیم خود را به اطلاع دانشجوی مذکور می رساند . دانشجو بیان می دارد که استاد حق ندارد به خاطر این که ناراحت شده درس وی را حذف کند زیرا تنها عاملی که استاد بر اساس آن مجاز به حذف درس است غیبت غیر موجه است نه عوامل دیگری که باعث ناراحتی استاد می شود . در ادامه استاد به جلسه امتحان می رود و منتظر دانشجویان می شود . مسئول آموزش به کلاس رفته و دانشجویان را تهدید می نماید که در صورت عدم حضور در امتحان ، نمره میان ترم همه آن ها صفر منظور خواهد شد . دانشجویان مطرح می نمایند که مساله مذکور بین آن ها و استادشان هست و ربطی به آموزش ندارد . مسئول آموزش نیز کلاس را ترک می کند . دانشجویان با اظهارت مسئول آموزش به تردید افتاده اند . عده ای می گویند که در جلسه امتحان حاضر شویم . عده ای دیگری بیان می دارند که در صورت حضور در امتحان، دیگر به هیچ وجه در طول مدت تحصیل نمی توانیم حرف خود را به کرسی بنشانیم و باید هر گونه حرف زوری که از طرف دانشگاه یا اساتید به ما تحمیل می شود را بپذیریم . بدین خاطر بهتر است در جلسه حاضر نشویم . عده ای دیگر نیز معتقدند که باید جلو این ضرری که فعلا با آن مواجه هستیم را بگیریم ودر جلسه امتحان حاضر شویم . در نهایت همه دانشجویان در جلسه امتحان حاضر می شوند . استاد پس از برگزاری امتحان واعلام نمرات ، می گوید که کسانی که در امتحان میان ترم نمره مطلوبی نیاورده اند ، می توانند در پایان ترم امتحان خود را تکرار کنند . دانشجویانی که نمره خوبی آورده اند معترض می شوند که این کار استاد به معنای تضییع حقوق کسانی است که زحمت کشیده و درس خوانده و از امتحان میان ترم نمره خوبی آورده اند . عده ای دیگر نیز می گویند که هرچند خودشان نمره خوبی گرفته اند اما با برگزاری امتحان مجدد برای دوستانشان مخالفتی ندارند .
.......................................................................................
مخفی نماند که این ماجرا بالای 70 درصدش واقعی هست وبین من وهمین بچه ها پیش اومده بود !!!
|
دراخلاق فضیلت محور یکی از بحث های مهم ، ایثار و عدالت و رابطه و جایگاه آنها و به طور عمیق تر ، اصلی و پایه ای بودن این دو می باشد . به عبارت دیگر این بحث مطرح است که یک نظام اخلاقی باید مبتنی بر ایثار باشد یا عدالت ؟ بر اساس کدام یک از این دو می توان یک نظام اخلاقی برتر و بهتر بنا نمود ؟ کدام یک از این دو با خصایل بشری سازگار تر بوده و به تحقق ارزش های یک نظام اخلاقی کمک بیشتری می نماید ؟ فارغ از فلاسفه اخلاق ، ادیان نیز در اخلاق مورد نظر خود بر یکی از این دو اصل تاکید کرده اند .مثلا دین مسیحیت و دائو بر ایثار و یهودیت وکنفسیوس بر عدالت تاکید ورزیده اند .درباره نظر اسلام نیز معمولا چنین مطرح می شود که اسلام آیینی عدالت محور است و مخصوصا در حیطه فقه و حقوق بر عدالت تاکید گسترده ای دارد .اما شاید در اسلام این مساله تفصیل بیشتری داشته باشد بدین صورت که عدالت مبنای اخلاق عوام و اکثریت مردم و ایثار مبنای اخلاق خواص و اقلیت مقرب باشد.بدین گونه که خواص جامعه اسلامی نه تنها از حقی بیش از سایر مردم برخوردار نیستند بلکه درمورد حق خودشان باید گذشت کرده و ایثار نمایند .مصادیق این امردر میان بزرگان ما بسیار به چشم می آید .از علی (علیه السلام ) که طعام خود را از تهیدستان جامعه نیز فروتر قرار داده بود تا حسین پسرش که در راه تحقق جامعه مدنی و بازگشت به سیره نبوی از حیات خود وعزیزان ـ که طبیعی ترین حق آدمی است ـ چشم پوشی نمود . به نظر می رسد در نظام اخلاقی اسلام، گذر از حق خویش و از اخلاق عدالت به ایثار و دیگر گروی 1 دریچه ای است برای گذر از عوام بودن و وارد حیطه خواص شدن . راهی که به هیچ وجه مسدود نمی باشد .
1 ـ هرچند که این دیگر گروی بالاترین مرتبه خود گروی است !
|
از چیز هایی که در محیط وب رایج وعادی است ، مساله حذف وبلاگ می باشد .شاید شما هم زیاد برایتان پیش آمده باشد که وقتی به یک وبلاگ مورد علاقه سر می زنید ناگهان با عبارت(این وبلاگ به نام کسی ثبت نشده است ) روبه رو بشوید . بد جورحال آدم گرفته می شود ! سوالی که در اینجا پیش می آید این هست که آیاصاحب آن وبلاگ حق دارد چنین کاری را انجام بدهد ؟ خوب مسلما پاسخ بله هست .وبلاگ خودش هست و مال خودش واختیارش را دارد.اما به نظر کار به همین جا ختم نمیشه .آیا یک وبلاگ کاملا متعلق به نویسنده اش هست ؟ آیا افرادی که به آن وبلاگ سر می زنند و مطالبش را میخوانند و از آن مطالب خوششان میاید درباره اش نظر میدهند ومنتظر به روز شدن آن وبلاگ هستند هیچگونه حقی ندارند ؟کسانی که با اون وبلاگ تبادل لینک کردن چطور؟ آیا تبادل توافقی لینک، گونه ای حق طرفینی ایجاد نمی کند ؟ پاسخ این پرسش ها هرچه باشد به نظر من نمیتواند ؛ حذف وبلاگ را توجیه کند . چرا که حذف وبلاگ اگر درست هم باشد عاقلانه به نظر نمی رسد .چرا که هرچند بلاگر صاحب وبلاگ هست وحق حذف یا ابقای آن را دارد اما این حق باعث ، درست بودن کار وی نمی باشد . فرض کنید کسی اموال خود را به آتش بکشد . او به خاطر این کار بازخواست نمی شود چون مال خودش بوده و هر انسانی اختیار مال خود را دارد .اما این اختیار وحق داشتن به این نمی انجامد که ما کار وی در اتلاف اموالش را درست بدانیم . درمورد وبلاگ نیز مساله به همین نحو است . ممکن است کسی بگوید وبلاگی که به روز نمی شود همان بهتر که حذف شود .این حرف نیز چندان پذیرفتنی به نظر نمی آید زیرا مثل این است که بگوییم فلان خانه چون اثاثیه جدیدی به آن اضافه نمی شود باید خراب شود .به نظر من حذف وبلاگ مثل این است که شخصی خودکشی کند و معتقد باشد چون زندگیش متعلق به خودش هست حق این کار را دارد و در نظر نگیرد که این کار او ممکن است چه ضررهای به دوستداران و اطرافیانش بزند.به هر روی امیدوارم پس از این وبلاگی پر پر نشود!
|
امشب میخواستم عشق در فلسفه (2) را بنویسم . گفتم اول در وب جستجو کنم مطلبی که می نویسم خیلی تکراری نشود . عبارت «عشق در فلسفه» را در یاهو جستجو کردم . صفحه جذاب و آشنای (مشترک گرامی دسترسی به این سایت امکان پذیر نمی باشد ) تشریف اوردند بالا. متحیر ماندم . من که کلمه رکیکی را جستجو نکردم نه رکیک اخلاقی نه سیاسی . همه کتب عرفا و علمای ما پر از این واژه هست. گفتم شاید در گوگل با این مشکل رو به رو نشوم آن جا عبارت « فلسفه و عشق » را جستجو کردم . باز هم همان مساله تکرار شد . مطمئن شدم که مشکل از عشق است . به سلامتی در دولت مهرورزی ، عشق هم فیلتر شد تا مبادا کسی به راه ناصواب پای نهد . اینقدر دلم گرفت که خواستم گریه کنم دیدم بچه ام فکر میکند چه شده است که بابا دارداین جور گریه میکند ؟ این بود که چون همیشه راه بر سپاه اشک بر بستم . ذوقم هم که عصا به دست بود بالکل کور شد . از نوشتن عشق در فلسفه «2» منصرف شدم. این زما ن بگذار تا وقتی دگر . فقط میترسم از فردا کتاب های فلسفه ،عرفان ، شعر وادب هم سانسور بشوند. حالا عبارت مهم نیست . فکر کنید اگر خدای ناکرده فرهنگ عشق را ار ذهن ما پاک کنند چه میشود ؟ حتی همین عشق مادی وعادی هم برای خودش _ البته نه عشقی کز پی رنگی بود _ معنویت در پی دارد و از فطرت آدمی بر میخیزد . دیگر چه رسد به عشق های برتر. امیدوارم که این فیلترینگ بی منطق روزی جای خود را به فیلترینگ عالمانه و دقیق بدهد تا از چنین مشکل های دلخراشی پیش نیاید .
عاشق باشید و پاینده
|