سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

فلسفه اخلاق اسلامی

قدمی به پیش (سه شنبه 87/12/20 ساعت 6:50 عصر)

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید       که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید

 


  • عباس دهقانی نژاد

  • نظرات دیگران ( )

  • امتحان پایان ترم 3 (جمعه 87/11/11 ساعت 9:48 عصر)

    در امتحان این ترم یکی از درس های عمومی (معارف) به بچه ها گفته بودم اثبات کنند که خدا یکتا ست . با یک برهان خلف و پیش فرض گرفتن کامل مطلق بودن خداوند مساله حل بود اما یکی از دانشجویان جواب با نمکی داده بود ؛‏نوشته بود: اسباطش !! این که آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بی نمک ! نمره را بهش دادم شاید خودش هم متوجه نبود اما جوابش دندان شکن بود !‏


  • عباس دهقانی نژاد

  • نظرات دیگران ( )

  • The liar (یکشنبه 87/10/29 ساعت 11:20 عصر)

    Poor  Zjamel . Her boyfriend seems to spend more time with Ethel than with her these
    days. ‘Are you two having an affair?’ she asks him, more by way of a reminder that she
    exists ,than out of any real concern.
    But Bernard is having an affair with Ethel. On the other hand, he doesn’t look on it as a
    serious’ affair. Ethel is married, and he is basically quite committed to Zjamel, who has
    been through a rough patch recently. He doesn’t want to upset her, even though he
    doesn’t like lying either. Gritting his teeth then, and remembering Nietzsche’s dictum
    that ‘lying is a necessity of life’, just part of the ‘terrifying and problematic character of
    existence’, he says: ‘Of course not, darling,’ and gives her a big kiss.
    Zjamel’s heart picks up, and she feels much better. And anyway, in a few months
    Bernard and Ethel have got bored of the affair and no one ever thinks about the
    matter again.

         Did Bernard do the right thing?

    پی نوشت : به جای دوست پسر بگذارید شوهر و به جایEthel  بگذارید یک همسر غیر دائم که طبیعتا شوهر دیگری هم ندارد تا با فرهنگ خودمان جور دربیاید! این داستان برگرفته از کتاب صد ویک دوراهی اخلاقی(101 )Ethical Dilemmas نوشته مارتین کوهن می باشد .

    پی نوشت تر !‏: به توصیه یکی از بزرگان ( بالای 180 سانتی متر!‏) نیمچه ترجمه ای فوق العاده آزاد ! از داستانک بالا به یاداشتم اضافه شد . گناهش گردن او!‏ترجمه یزدیش هم اینجاست !‏

    دروغگو

     بیچاره مریم ! به نظر می رسد که این روزها شوهرش بیشتر از این که با او باشد با کبری است . شما دو تا با هم سر و سری دارید ؟ مریم از شوهرش پرسید . والبته نه برای این که نگران این مساله بود بلکه فقط برای این که یادآوری کند که حواسش هست . اما رجب  واقعا کبری را صیغه کرده بود ! البته رجب  این رابطه را یه رابطه جدی نمیپنداشت چرا که کبری می خواست با  پسر دیگری ا زدواج کند و او واقعا  دلسپرده مریم که اخیرا  مشکلاتی هم داشت بود . رجب نمی خواست مریم را ناراحت کند از سوی دیگر دوست نداشت که به او دروغ بگوید . در حالیکه دندان هایش را به هم می سایید و گفته نیچه مبنی بر دروغ گویی لازمه(ضرورت ) زندگی است فقط بخشی از  سرشت وحشتناک   و پر تنش  هستی را در ذهن مرور می کرد ؛ گفت : البته که نه عزیزم و مریم را یه ماچ گنده کرد ! خیال مریم راحت شد و  احساس کرد که اوضاع بر وفق مراد است به هر حال چند ماه بعد رجب و کبری از معاشقه سیر شدند و  ماجرا را فراموش نمودند .

    حالا به نظر شما  رجب کار درستی کرد ؟ 


  • عباس دهقانی نژاد

  • نظرات دیگران ( )

  • امتحان پایان ترم 2 (چهارشنبه 87/10/25 ساعت 7:43 عصر)
    سوال امتحان امروز دانشجویان درس اخلاق دانشگاه آزاد بندر عباس این بود :
      دکترنورانی  استاد پروازی رشته شیمی  دانشگاه شیراز دو هفته به سفر خارج از کشور رفته  و درکلاس حضور پیدا نمی کند . دانشجویان به دفتر گروه مراجعه نموده و از عدم حضور استاد ابراز ناراحتی می کنند ! مدیر گروه شیمی با دکتر نورانی تماس گرفته و به او اعتراض میکند که چرا دو هفته در کلاس حضور نیافته است . هفته بعد دکتر در دانشگاه حضور یافته و اتفاقا مدیر گروه را در دفتر معاونت آموزش دانشگاه می بیند . دکتر نورانی در حضور معاون آموزشی با ناراحتی از مدیر گروه انتقاد کرده و رفتار مدیر گروه  را غیر قابل پذیرش میداند . معاون آموزشی نیز مدیر گروه را مورد توبیخ قرار می دهد . از سوی دیگر معاون آموزشی با توجه به عدم حضور دکتر نورانی  در کلاس دستور کسر حقوق و عدم دعوت وی برای تدریس در ترم های آینده را می دهد .  دانشجویان پس از آگاهی از مساله اعتراض نموده وخواهان استفاده از دکتر نورانی در ترم های بعد بوده و معتقدند که دکتر استاد پر معلوماتی است و حضور نامرتب وی از حضور مرتب برخی اساتید به مراتب  مفید تر است . از سوی دیگر مدیر گروه با این مساله مخالفت کرده و می گوید در صورت حضور مجدد دکتر در دانشگاه از مسئولیت خود استعفا خواهد کرد . معاونت آموزشی فرد مناسب دیگری را هم در اختیار ندارد تا جایگزین مدیر گروه کنونی کند . معاون آموزشی در این باره با دوست خود آقای مجد نیا  مشورت می کند . آقای مجد نیا معتقد است  که برای حفظ نظم باید عذر دکتر نورانی را خواست . تا بقیه اساتید متوجه اهمیت حضور منظم در کلاس باشند . از سوی دیگر درخواست دانشجویان وامتناع مدیر گروه از همکاری با دکتر نورانی ذهن معاون آموزشی را مشغول نموده و او را در تصمیم گیری مردد نموده است .
    با توجه به ماجرای فوق :
    1 ـ رفتار دکتر نورانی ، مدیر گروه ، معاون آموزشی ، دانشجویان و آقای مجد نیا را بر اساس وظیفه گروی و نتیجه گروی اخلاقی بررسی کنید . به نظر شما رفتار هر یک از این افراد در چارچوب این دو گرایش اخلاقی چگونه قابل توجیه است ؟(6 نمره )
    2 ـ آیا در رفتار  هیچ یک از این  افراد (  دکتر نورانی ، مدیر گروه ، معاون آموزشی ، دانشجویان و آقای مجد نیا ) تناقض و عدم انسجام اخلاقی ( در مراتب 4 گانه آن ) دیده میشود ؟ پاسخ مثبت یا منفی خود را با تحلیل و بررسی کامل توضیح دهید . (4نمره )
    3 ـ اگر شما به جای  معاون آموزشی بودید چه تصمیمی میگرفتید ؟ دلیل تصمیم خود را بر اساس نتیجه گروی ، وظیفه گروی و فضیلت گروی اخلاقی و همچنین با رعایت تمام مراتب  انسجام اخلاقی و پرهیز از تناقض  تبیین نمایید . (4نمره )


  • عباس دهقانی نژاد

  • نظرات دیگران ( )

  • پیچ پوچی (سه شنبه 87/10/17 ساعت 12:7 صبح)
     چند شب پیش با اتوبوس از قم به یزد می آمدم . بر خلاف همیشه از بودن در اتوبوس لذت میبردم . ردیف اول نشسته بودم پشت سر راننده . شاگرد راننده ترک پسری بود به غایت شیرین سخن و ساده دل . با راننده مشغول گپ زدنی بود که غایتی جز بیدار نگه داشتن نداشت . در میانه سخن پسرک گفت : بزرگ ترین آرزویم این است که گواهینامه پایه یک بگیرم ! راننده در جواب به تلخی خندید و چیزی نگفت .
    ترسیدم . از این که من چقدر از این آرزوهای بزرگ داشته ام و چقدر در پیشان دویده ام و هیچ کس هم نبوده که با خنده ای تلخ من را به واهی بودن و در جستجوی سراب بودنم متنبه سازد .
    اما هر وقت به هر کدام  ار آن ها دست یافته ام خود به کوچک بودنشان پی برده ام . تقریبا آرزویی نداشته ام که بر آورده نشده باشد . و از اینجا  فهمیدم که چقدر کوچک هستم . انسان های بزرگ معمولا آرزوهای دارند که به آنها نمی رسند . دیدم زندگی ای که در ان آرزو ها به سرعت بر آورده میشوند را ارزش ادامه دادن نیست باید غایت دیگری جست . هدفی که معنایی به این زندگی بدهد و آرزویی که آنقدر دست نیافتنی باشد که هر روز به تمنای وصالش با شوق از خواب برخیزم و هرشب از حسرت دست نیافتن بدو به بستر روم . آرزویی از گونه ای دیگر .آرزویی که به وصال نیانجامد ، شدنِ مدام است و آدمی را دچار پوچی و در جا زدگی نمیکند .
        
     
  • عباس دهقانی نژاد

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    مقاله
    خطیب شهر
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 8 بازدید
    دیروز: 3 بازدید
    کل بازدیدها: 199200 بازدید
  •   پیوندهای روزانه
  • زیارت نامه صدام ! [74]
    انزوای رادیکالیسم ، آیا اتفاق می افتد ؟ [25]
    مردم و ولایت فقیه [69]
    کاندیدای محبوب من ! [141]
    ما چهار زن داریم ! [152]
    توافت های ایران وخارج ! [57]
    رفتار با اهل سنت از دیدگاه مرجعیت [132]
    از دفترچه خاطرات آقای خاتمی خودمان !!! [221]
    غرب و رییس اونجایمان !! [91]
    ترجمه یک متن فلسفی دوره ساسانی [167]
    [آرشیو(10)]

  •   درباره من
  • فلسفه اخلاق اسلامی
    عباس دهقانی نژاد
  •   لوگوی وبلاگ من
  • فلسفه اخلاق اسلامی
  •   فهرست موضوعی یادداشت ها
  • اخلاق هنجاری و کاربردی[12] . متفرقه[10] . فرا اخلاق[9] . مناسبت ها[6] . امتحان پایان ترم[4] . . . .[2] . کوته نوشت[2] . مطالعه فلسفه اخلاق . عرفان .
  •   مطالب بایگانی شده
  • تابستان 1388
    بهار 1388
    زمستان 1387
    پاییز 1387
    تابستان 1387
    بهار 1387
    زمستان 1386
    پاییز 1386
    تابستان 1386
    بهار 1386
    زمستان 1385
    زمستان 88
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  میروم می آیند !

  • بشـکاف ( نقد مفید با مدیریت جدید!‏)
    دایرة المعارف فلسفی استنفورد
    هادی جمالیان
    سید علی اصغر علوی
    مهدی مشفق(نافــــــــــذ)
    مهدی حق بین و بانو
    افسانه های سرگردانی
    نقطه سرخط
    محمود سیفی
    مجتبی ونرگس (عکس )
    حاشیه نشین
    عادل عندلیبی
    دختری در راه آفتاب
    فقط یزدی ها لطفا
    آمیرزا
    جنون مودبانه
    احمد نظری
    آهووووووووو
    طنزهای یک امید مهدی نژاد
    سید مهدی سید صادقی
    نقی مختاری
    دکتر مریدی و بانو
    بود وخواهد بود . توصیه می شود !!
    پرگار
    مهدی الله خواه
    تنفس تنهایی
    حمید اسدی
    بچه های دانشکده الهیات
    سید مهدی ناظمی(ره)!!
    مجید بذرافکن
    سایتی پر از کتب کلامی شیعه به زبان عربی
    دروازه گربه
    میس طلبه !
  •  لوگوی دوستان من