مفاهیم به عنوان خمیر مایه های اصلی تفکر، در طول تاریخ اندیشه مورد توجه بوده اند وحتی در برهه هایی به مهم ترین مبحث فلسفه تبدیل شده بودند .ماهیت وسرشت مفاهیم ، نحوه شکل گیری آن ها در ذهن، انواع مفاهیم وملاک تمایز آن ها از یکدیگر ورابطه مفاهیم با گزاره ها، هنوز هم محل بحث ، چالش وکندوکاو می باشد .
آنچه در این جا دارای اهمیت می باشد ؛ این پرسش است که« مفاهیم اخلاقی کدامند؟ » فلاسفه اخلاق سعی در احصاء این مفاهیم کرده اند . بعضی ، مفاهیم ارزش ، الزام ، تکلیف ، مسئولیت ، میل ، قصد ، اراده ، تصمیم ، انتخاب و لذت را به عنوان مفاهیم اخلاقی ذکر کرده اند که مفهوم ارزش شامل خوب و بد ، ومفهوم الزام شامل باید ، نباید ، درست ونادرست می باشد . اما اکثریت فلاسفه اخلاق مفاهیم اخلاقی را در دو مفهوم ارزشی خوب و بد و پنج مفهوم الزامی باید و نباید ، درست و نادرست ، و وظیفه خلاصه کرده و سایر مفاهیم اخلاقی را به این هفت مفهوم راجع می دانند . البته باید توجه داشت که این مفاهیم همیشه محمول جمله اخلاقی قرار می گیرند . به عبارت دیگر هفت مفهوم فوق ، هرگاه محمول جمله ای واقع شوند، آن را در شرایط خاصی اخلاقی میکنند وسایر مفاهیم مذکور مفاهیمی مورد بحث در فرا اخلاق هستند؛ نه مفاهیم اخلاقی . « البته تفکیک معانی اخلاقی واژه های مذکور از معانی غیر اخلاقی آن ها مشکل است ودرباره آن نظریه های متعددی مطرح است ؛ مثلاً عده ای بر اساس ملاحظات صوری به عرضه ملاکی برای تمییز معانی اخلاقی از دیگر معانی پرداخته اند و گروهی هم بر اساس محتوای آ نها و این که مثلاً در معانی اخلاقی نوعی تعهد ودرگیری شخصی به مضمون جمله است ، آن ها را از معانی غیر اخلاقی متمایز می کنند .» برخی از معاصرین دسته بندی مفیدی برای مفاهیم اخلاقی ارائه کرده اند، بر اساس این دسته بندی ، مفاهیم اخلاقی به مفاهیم فعلی وتوصیفی تقسیم می شوند. «دسته اول . . . عنوان فعل گفتاری اند و منشاء انتزاعشان صدور الفاظی خاص در شرایطی ویژه از متکلم است . این مفاهیم از کلام گوینده انتزاع می شوند ، مثلاً تحسین و تقبیح یا امر ونهی یا توصیه وترغیب یا تحریک و تحذیر مخاطب به انجام یا ترک فعل (بعث وزجر) و نیز درجه بندی وارزش گذاری وابراز احساسات همه وهمه از قبیل این مفاهیمند . . . دسته دوم . . . در حقیقت اوصافی اند که غایات یا خصلت های نفسانی و افعال اختیاری را وصف می کنند . مانند خوبی وبدی ، بایستگی ونبایستگی ، وظیفه و الزام ، درستی و نادرستی .»
مسأله دیگری که درباره مفاهیم اخلاقی مطرح است ، تعریف پذیری یا ناپذیری این مفاهیم می باشد . در میان شناخت گرایان، طبیعت گرا ها ،
قائلند میتوان برای مفاهیم اخلاقی تعریف ارائه نمود ،اما شهود گرایان برخلاف آن ها به اوصاف ومفاهیم اخلاقی بسیط وغیر قابل تعریف معتقدند . شناخت ناگرایان هم که اساساً منکر معنا داری مفاهیم اخلاقی می باشند . در میان فلاسفه مسلمان رویکرد ها متفاوت می باشد ولی نظر محصل ومختار معاصرین بر این است که مفاهیم اخلاقی پایه بسیط ، تحلیل و تعریف ناپذیرند .
مسأله مهم دیگر درباره مفاهیم اخلاقی این است که آیا این مفاهیم از یک واقعیت حکایت میکنند یا این که برساخته ذهن بشرند؟ قاطبه توصیف گرایان ( شناخت گروان) قائل به عینیت مفاهیم اخلاقی و توصیف ناگروان (شناخت ناگروان) معتقد به ذهنیت مفاهیم اخلاقی وجعل وخلق آن توسط انسان ها هستند . هر دو رویکرد در نزد متفکران مسلمان نیز دیده می شود.بدین معنی که اشاعره ذهنیت ومعتزله وشیعه عینیت گرا بوده اند .در یادداشت های بعدی به شرح بیشتر این مسئله از دیدگاه متفکران مسلمان خواهیم پرداخت .
|
|
باسمه تعالی
من یک دانشجو هستم البته این جوری میگویند حالا بماند که . . . به هر روی به فلسفه اخلاق دلبستگی خاصی دارم و دوست دارم مطالبی در این باره را در این وبلاگ عرضه کنم .البته ادعایی ندارم که مطالبم به درد به خور باشد و فقط برای دل خوشی خودم می نویسم تا خدا چه خواهد .
|