|
نمی دانم کتاب «نظریه حقوقی اسلام» آیت الله مصباح یزدی را خوانده اید یا نه ؟ من مدتی پیش توفیقی اجباری دست داد و این کتاب را خواندم . این کتاب مجموعه سخنرانی های استاد قبل از خطبه های نماز جمعه تهران است که در سال هایی که بعضی افراط ها درباره حقوق بشر وجود داشت بیان شده بود . کتاب مانند بسیاری از آثار استاد متعمقانه است . از سوی دیگر تا حدودی رعایت حال مخاطب شده وسعی شده سطح مطالب خیلی فنی و تخصصی نباشد .رویکرد استاد درباره بحث از مفاهیم نوین با استفاده ازمتون اسلامی نیز بیسار دلنشین است .اما نکته ای که در این کتاب برای من مهم بود نظر استاد در این باره است که بر اساس تفکر دینی انسان در برابر خدا هیچ گونه حقی ندارد و تنها آنچه بر او بار میشود تکلیف است . استاد بارها در این کتاب بر این نکته تاکید کرده اند که آدمی حق پرسشگری از خدا را ندارد .حق ندارد که در کار خدا چون وچرا کند چه رسد به این که علیه خدا اعتراض نماید . به نظر می رسد این بیانات ایشان از مصادیق از سوی دیگر افتادن باشد .این بزرگوار برای این که نشان دهند انسان طلبکاری از خدا ندارد به نحوی حقوق مشروع او را نیز مورد انکار قرار داده اند. در تفکر شیعه و معتزله از اهل تسنن انسان می تواند در چارچوب عقل، خدا وافعال خدا را مورد سوال قرار دهد . این حق انسان متدین ومتعقل است که از خدا انتظار داشته باشد که رفتارهایش در حیطه عقل و منطق و اخلاق باشد که صد البته رفتار های خدا چنین است .همین انتظار از خدا بوده که باعث شده متکلمان ما عبارت یجب علی الله را ابداع نمایند .به عبارت دیگر خدا نیز به سان هر فاعل مختار دیگری مسئول اعمال خدا است و هر مسئولی می تواند مورد سوال واقع شود . به هر روی من فکر می کنم آنچه استاد در باره نفی پرسشگری از خداوند بیان داشته اند گونه ای اشعری گری بوده و با عقاید عدلیه کمتر قرابت داشته باشد .از آنجا که استاد خود از متکلمان معاصر شیعه محسوب می شوند جمع سخنان ایشان با عقاید عدل گروانه شان در سایر کتب،تا حدودی مشکل می نماید . شاید طرح این مطالب صرفا رفتار و پاسخی سیاسی بوده و نظریه اصلی استاد همان نظریه مطرح عدلیه باشد که به نظر چنین هم هست ان شا الله !
ته نوشت ! : این یک فهم (یا سوء فهم )ساده است از یک متن . هیچ انگیزه سیاسی هم پشتش نیست اذیت نکنین !!
|
چند سال پیش استادی داشتیم ؛ میگفت انسان چهار من دارد.یکی منی که در واقعیت هست .دوم منی که خودش فکر میکند آن گونه است وسوم منی که دیگران می پندارند آنگونه است و چهارم منی که او می پندارد دیگران اورا چنین می پندارند. مثلا شخصی بخیل است (من1) اما فکر میکند که انسان مقتصدی است (من2) دیگران فکر میکنند او انسان فقیری است که خرج نمی کند (من 3 )و او فکر میکند که نظر دیگران در موردش این است که انسان دست گشاده ای است (من 4 ). البته این من ها به حصر منطقی نیست و می توان من های دیگری را نیز بر شمرد . به هر حال نکته مهم در اینجا این است که انسان بتواند من اول و دوم را به هم نزدیک کند . به نظر هر چه این دو من به هم نزدیک تر شوند دسترسی به کامیابی وموفقیت سهل تر می شود . چرا که به گونه ای واقع وذهن به هم نزدیک شده و تطابق می یابند و انسان از شر خود فریبی رها می شود .منظور از طرح این مساله این بود که در وبلاگ نویسی اگر بخواهیم می توانیم به من واقعی خود نزدیک تر شویم .می توانیم با بررسی آنچه که از خود بروز داده ایم من دوم را به من اول نزدیک تر کنیم وببینیم که در نظر دیگران چگونه هستیم .از سوی دیگر اگر این کار تداوم یابد و داد وستد نظر ها و آراء صورت گیرد من چهارم و سوم نیز بسیار به هم نزدیک خواهد شد و شناخت بهتر وواقعی تری از خود پیدا خواهیم کرد .
خیلی بعد از تحریر !:آقا سید حاشیه ای نوشته از متن شیرین و پربار تر خواندنش لذت بخش است.
|
عشق در فلسفه (1)
هر چند عشق همیشه با عقل و تعقل و فلسفه رویارویی آشکار داشته وفلاسفه و عرفا هر کدام مسیر پیمایش خود را صراط مستقیم و راه گروه دیگر را طریق عوج می دانسته اند؛ اما فیلسوفان بنا به طبیعت کنجکاو ! و تحلیل گر خود درباره عشق نیز بسیار نظر پردازی کرده اند و جالب آن که نه تنها به تقبیح عشق نپرداخته بلکه آن را امری نیکو ومستحسن شمرده اند .
سر کردگان سه مکتب فلسفی در جهان اسلام یعنی ابن سینا ، سهروردی و ملاصدرا هر یک بیانات مبسوطی در باب عشق دارند وجالب این که نه تنها عشق الهی بلکه به بحث وبررسی و اظهار نظر در باره عشق این جهانی و عشق آدمیان به یکدیگر نیز پرداخته و در صدد توجیه آن بر آمده اند . مثلا ملاصدرا عشق انسان به خوبرویان و زیبا چهرگان را از اقتضائات فطری بشر دانسته و آن را پیش شرط وصول به عشق الهی میداند . یعنی تا فردی عشق مادی را تجربه نکرده باشد هرگز نمی تواند به آستانه عشق به معبود ازلی برسد . چرا که عشق انسان به انسان باعث رقت قلب و بیداری و پاک سازی ذهن می شود . البته ملاصدرا به این نکته نیز اشاره می نماید که عشق به خوبرویان در صورتی ممدوح است که بر خاسته از شهوت حیوانی نباشد . به عبارت دیگر عشق حیوانی نباشد .وی در تبیین این مطلب عشق را به حقیقی و مجازی تقسیم نموده و عشق حقیقی را همان عشق انسان به خداوند وصفات جمال وجلال وی می داند . عشق مجازی را نیز به عشق نفسانی و حیوانی تقسیم می نماید . عشق نفسانی از لطافت وپاکیزگی نفس برخاسته و همراه با لطافت ومحبت است . اما عشق حیوانی بر مبنای شهوت بوده و همراه با میل به تعدی وتجاوز می باشد .
نکته ای که در باره نظریه ملاصدرا در باب عشق قابل تامل است عدم سازگاری این نظریه با احکام دینی می باشد . بر مبنای نظریه وی نگاه به خوبرویان ودخترکان وپسرکان زیبا اگر بدون شهوت وتنها از سر مشاکلت و مشابهت نفسانی باشد نه تنها مذموم نیست بلکه امری ممدوح و مورد نیاز برای طی مراتب عرفانی است . اما در شرع هر گونه نگاهی به نامحرم حتی از سر تحسین یا نکوداشت! آفرینش الهی نیز قبیح و در دایره محرمات می باشد و این هر چند در زمانه ما مشکلی به بار نمی آورد اما بر اساس مبانی خود صدرا که معتقد به تطابق کامل عقل وشرع است ناسازوار می نماید .
پاینده وعاشق باشید .
|
یکی از سؤال های اساسی که فلسفه اخلاق متکفل پاسخگویی به آن است این سؤال است که« آیا ارزش ها عینی هستند یا ذهنی؟به عبارت دیگر آیا ما خوب را می خواهیم چون خوب است ،یا این که خوب، خوب است چون ما آن را میخواهیم؟»پاسخی که به این سؤال داده میشود ، مشخص می کند که فرد در زمره عینیت گروان است یا ذهنیت گروان.«عینیت گروی اخلاقی به دو صورت مطلق و ضعیف شده مورد اعتقاد است.صورت مطلق این نظریه به طور کلاسیک از سوی افلاطون اظهار شده است.وی معتقد بود ،خیر اخلاقی وصف ناپذیر و مستقل است .در دوره معاصر نیز فلاسفه ای چون مور معتقد به وجود ارزش هایی مستقل از انسان و مصلحت های عقلانی بوده اند . قائلان به شکل ضعیف شده عینیت گروی اخلاقی ،ارزش ها را صفات یا کیفیاتی ظهوری در طبیعت اشیاء میدانند که در اثر برقراری رابطه با انسان به ظهور میرسند.» به هر حال «یک نظریه اخلاقی را در صورتی عینی میدانیم که معتقد باشد صدق معنایی که به واسطه یک جمله اخلاقی بیان میشود،مستقل است از شخصی که این جمله را استعمال میکند ونیز مستقل است از زمان و مکانی که در آن ،این جمله را استعمال کرده است.»منطق گروی اخلاقی،شهود گروی، نظریات حس اخلاقی،نظریات الهیاتی و طبیعت گروی عینی،همگی در زمره نظریات عینیت گرایند.
در طرف مقابل ،«یک نظریه اخلاقی ذهن گروانه ،نظریه ای است که به حسب آن احکام اخلاقی درباره انسان ها،احکامی است درمورد نحوه واکنش مردم نسبت به این انسان ها یا افعال،یعنی نحوه تفکر یا احساس ایشان نسبت به آن ها»«عجالتاً نظرات ذهن گروانه را میتوان بر اساس این که آیا احکام اخلاقی درباره افکار یا احساسات گوینده است یا درباره افکار گروهی از مردم است یا احساسات انسان بما هو انسان ،به سه دسته طبقه بندی کرد.»روایت های معتدل تری نیز از ذهن گروی اخلاقی وجود دارد که از آن جمله میتوان به نظریه مکی اشاره کرد.
در فلسفه اسلامی سه دیدگاه عمده درباره عینیت و ذهنیت ارزش ها و احکام اخلاقی وجود دارد که به شرح ذیل میباشد:
1-ارزش ها اموری عینی و حقیقی بوده و نقش انسان نسبت به آن ها ادراک محض است؛به عبارت دیگر خوب و بد از دسته معقولات اولی یا مفاهیم ماهوی است.به نظر میرسد متکلمان معتزلی و همچنین متکلمان آغازین شیعه بر این باور بوده اند.
2-ارزش یک امر قراردادی محض است ،مثلاً خوب یعنی آنچه به صورت قرارداد در جامعه مرسوم شده و مردم آن را قبول کرده اند و بد یعنی آنچه مرسوم و مورد قرارداد نیست.در این معنا خوب و بد دارای ما بازاء عینی نیست.این نظریه مورد اعتقاد بسیاری از فلاسفه از جمله ابن سینا وتمامی منطق دانان بوده است.در دوران معاصر ،این نظریه به شکلی نوین وبا نام نظریه « اعتباریات »توسط علامه طباطبایی مطرح شده است.
3-ارزش ها اموری عینی هستند ،اما مانند مفاهیم ماهوی نیستند که ما بازاء عینی داشته باشند بلکه امور خارجی بدان ها متصف و ارزش ها از آن ها انتزاع میشوند؛به عبارت دیگر ارزش ها از سنخ معقولات ثانی فلسفی هستند.فلاسفه معاصر مسلمان اکثراً پیرو این نظریه اند.
|