در مطلب قبلی سه نقیصه فلسفه اخلاق اسلامی از دیدگاه استاد ملکیان را بیان داشتیم .به نظر میرسد ایشان مقداری پر رنگ به این نقایص نگاه کرده اند .
اولین نقیصه از نظر ایشان نبود دانشی مستقل به عنوان فلسفه اخلاق در آثار گذشتگان سنت فلسفه اسلامی می باشد .با اندکی تامل می توان دریافت که این نقیصه بعینه در فلسفه غرب نیز وجود دارد .فلسفه اخلاق در غرب در قرون معاصر به عنوان دانشی مستقل مطرح شده و قبل از آن چنین دانشی در آثار فلاسفه غربی رخ نمون نبوده بلکه به صورت بحث هایی پراکنده مطرح بوده است . همچنین ایشان بحث های فرا اخلاقی در فلسفه اسلامی را محدود به بحث حسن وقبح دانسته اند . علاوه بر این که بحث های راجع به حسن وقبح در فلسفه اخلاق معاصر یکی از مباحث بنیادین این دانش است این مساله نیز باید مورد نظر باشد که واقعا در فلسفه اسلامی ما بحث های فر اخلاقی ای غیر از حسن وقبح نیز داریم که از آن جمله است :رابطه خدا با ارزش ها ،مسولیت اخلاقی، اختیار واراده انسان ،عینیت وذهنیت مفاهیم وگزاره های اخلاقی ،رابطه ارزش های اخلاقی با سایر ارزش ها از جمله ارزش های زیبا شناختی وفقهی ،نسبیت ومطلق گرایی اخلاقی ،تزاحم احکام اخلاقی ،مباحث علم النفس اخلاقی و بسیاری دیگر .
نقیصه دوم نیز در نزد فیلسوفان غربی مسیحی از جمله آکویینی دیده میشود ومختص به فلسفه اسلامی نمی باشد .در فلسفه اخلاق مسیحی نیز چنین کوشش های نافرجامی شده است اما باید دقت داشت که کوشش های نافرجام در فلسفه نه تنها مذموم نیست بلکه قابل تقدیر می باشد .
نقیصه سوم نیز به همین منوال می باشد .یعنی غیر از فلاسفه تحلیلی این اشکال به تمامی نحله های فلسفی وارد است که مفاهیم مورد نظرشان دارای حدود وتعاریف مشخص نبوده وبعضا بسیار مبهم و متداخل با سایر مفاهیم می باشد .فلاسفه تحلیلی نیز در بسیاری جاها راه به جایی نبرده اند وناچار از ارائه تعریف خو دداری نموده یا به بیان این که مفاهیم مورد نظرشان بدیهی می باشد اکتفا نموده اند.
البته این سخنان به معنای این نیست که دارای فلسفه اخلاقی مدون وغنی هستیم ونیازی به کار وکوشش وتحقیق وپژوهش و و نو آوری در این زمینه نداریم بلکه منظور آن است که در فلسفه اسلامی دستمایه هایی برای بنیان نهادن فلسفه اخلاقی مبتنی بر آراء فیلسوفان مسلمان و آموزه های اسلامی ، مو جود می باشد .
|
سنت(فلسفه) اسلامی ما از نظر فلسفه اخلاقی سه نقیصه دارد.
یک نقیصه این است که در واقع چیزی که از آن تعبیر به فلسفه اخلاق میشود به معنای دقیق کلمه در سنت اسلامی ما به عنوان یک دانش مستقل وجود نداشته است. ما در سنت اسلامیمان در باب فلسفة اخلاق فقط آن بحث حسن و قبحی را که متکلمان مطرح میکردهاند، داریم که آنها هم دغدغهشان بیشتر بحث صفات و افعال الهی بوده است در مسأله حسن و قبح بحثهای بسیار بسیار کمی در باب اخلاق وجود دارد که اشاعره و معتزله به آنها اشارهداشتهاند.
مشکل دوم در اخلاق اسلامی این است که در این اخلاق کوشش در جمع بین چیزهایی شده است که جمع شدنی نیستند. مثلاً در کتابهای اخلاق اسلامی ما میخواهد فضایل چهارگانه ارسطویی و نظریة حد وسط را با اخلاق قرآنی و سنتی ما که یک اخلاق سامی است جمع کنند. اخلاق یونانی با اخلاق سامی جمع شدنی نیست و شما در کتابهای اخلاقی متأخر ما مثل جامعالسعادت ملامهدی نراقی، معراجالسعادة ملااحمدنراقی میبینید که بحث حد وسط مطرح است. حد وسط فضیلت است. افراطش رذیلت است تفریطش هم رذیلت است. ولی در عین حال ما فضایلی داریم که طبق کتاب و سنت خودمان حتماً فضیلتاند ولی قابل جای دادن در نظریة حد وسط نیستند. مثلاً ایمان از لحاظ ادیان سامی فضیلت است. حالا این فضیلت حد وسط بین کدام دو حد افراط و تفریط است؟ تقرب خدا فضیلت است یا رذیلت است؟ فضیلت است. ولی بین کدام جانب افراط و کدام جانب تفریط است؟ یک نوع اخلاقی در اینجا به چشم میخورد که میخواهد هم پاس تعالیم افلاطون و ارسطو را داشته باشد و هم میخواهد با قرآن و روایات سازگاری داشته باشد این هم عیب دوم.
و عیب سوم این که خود کارهایی که متصف میشوند به مفاهیم اخلاقی خود این کارها هم ایضاح مفهومی نشدهاند. این هم مهم است. مثلاً شما در اسلام معتقدید که رجاء خوب است و امنیه بد است و امل نه خوب است و نه بد ولی طولالامل بد است. حال من از شما میپرسم این سه چه فرقی با هم میکنند. رجاء و امنیه و امل چه فرقی دارند؟ شما میگویید رجاء به فارسی یعنی امید. امل یعنی آرزو. اما باز بحث بر سر این است که امید با آرزو چه فرقی با هم دارند؟ خود اینها هم ایضاح مفهومی نشدهاند. این است که واقعاً در جهان اسلام از حیث آن چیزی که امروز تعبیر میکنیم به اخلاق آنالیتیک (اخلاق تحلیلی) واقعاً در فقریم بدون این که بخواهیم رجز بخوانیم و شعار بدهیم باید بگوییم ما از نظر فلسفه اخلاق در عالم اسلام بسیار بسیار فقیریم. در علوم تجربی مربوط به اخلاق(روانشناسی و جامعه شناسی اخلاق) هم به طریق اولی.
این مطلب از استاد مصطفی ملکیان و به نقل از http://kholaseh.blogfa.com/cat-6.aspx می باشد .
|
مفاهیم به عنوان خمیر مایه های اصلی تفکر، در طول تاریخ اندیشه مورد توجه بوده اند وحتی در برهه هایی به مهم ترین مبحث فلسفه تبدیل شده بودند .ماهیت وسرشت مفاهیم ، نحوه شکل گیری آن ها در ذهن، انواع مفاهیم وملاک تمایز آن ها از یکدیگر ورابطه مفاهیم با گزاره ها، هنوز هم محل بحث ، چالش وکندوکاو می باشد .
آنچه در این جا دارای اهمیت می باشد ؛ این پرسش است که« مفاهیم اخلاقی کدامند؟ » فلاسفه اخلاق سعی در احصاء این مفاهیم کرده اند . بعضی ، مفاهیم ارزش ، الزام ، تکلیف ، مسئولیت ، میل ، قصد ، اراده ، تصمیم ، انتخاب و لذت را به عنوان مفاهیم اخلاقی ذکر کرده اند که مفهوم ارزش شامل خوب و بد ، ومفهوم الزام شامل باید ، نباید ، درست ونادرست می باشد . اما اکثریت فلاسفه اخلاق مفاهیم اخلاقی را در دو مفهوم ارزشی خوب و بد و پنج مفهوم الزامی باید و نباید ، درست و نادرست ، و وظیفه خلاصه کرده و سایر مفاهیم اخلاقی را به این هفت مفهوم راجع می دانند . البته باید توجه داشت که این مفاهیم همیشه محمول جمله اخلاقی قرار می گیرند . به عبارت دیگر هفت مفهوم فوق ، هرگاه محمول جمله ای واقع شوند، آن را در شرایط خاصی اخلاقی میکنند وسایر مفاهیم مذکور مفاهیمی مورد بحث در فرا اخلاق هستند؛ نه مفاهیم اخلاقی . « البته تفکیک معانی اخلاقی واژه های مذکور از معانی غیر اخلاقی آن ها مشکل است ودرباره آن نظریه های متعددی مطرح است ؛ مثلاً عده ای بر اساس ملاحظات صوری به عرضه ملاکی برای تمییز معانی اخلاقی از دیگر معانی پرداخته اند و گروهی هم بر اساس محتوای آ نها و این که مثلاً در معانی اخلاقی نوعی تعهد ودرگیری شخصی به مضمون جمله است ، آن ها را از معانی غیر اخلاقی متمایز می کنند .» برخی از معاصرین دسته بندی مفیدی برای مفاهیم اخلاقی ارائه کرده اند، بر اساس این دسته بندی ، مفاهیم اخلاقی به مفاهیم فعلی وتوصیفی تقسیم می شوند. «دسته اول . . . عنوان فعل گفتاری اند و منشاء انتزاعشان صدور الفاظی خاص در شرایطی ویژه از متکلم است . این مفاهیم از کلام گوینده انتزاع می شوند ، مثلاً تحسین و تقبیح یا امر ونهی یا توصیه وترغیب یا تحریک و تحذیر مخاطب به انجام یا ترک فعل (بعث وزجر) و نیز درجه بندی وارزش گذاری وابراز احساسات همه وهمه از قبیل این مفاهیمند . . . دسته دوم . . . در حقیقت اوصافی اند که غایات یا خصلت های نفسانی و افعال اختیاری را وصف می کنند . مانند خوبی وبدی ، بایستگی ونبایستگی ، وظیفه و الزام ، درستی و نادرستی .»
مسأله دیگری که درباره مفاهیم اخلاقی مطرح است ، تعریف پذیری یا ناپذیری این مفاهیم می باشد . در میان شناخت گرایان، طبیعت گرا ها ،
قائلند میتوان برای مفاهیم اخلاقی تعریف ارائه نمود ،اما شهود گرایان برخلاف آن ها به اوصاف ومفاهیم اخلاقی بسیط وغیر قابل تعریف معتقدند . شناخت ناگرایان هم که اساساً منکر معنا داری مفاهیم اخلاقی می باشند . در میان فلاسفه مسلمان رویکرد ها متفاوت می باشد ولی نظر محصل ومختار معاصرین بر این است که مفاهیم اخلاقی پایه بسیط ، تحلیل و تعریف ناپذیرند .
مسأله مهم دیگر درباره مفاهیم اخلاقی این است که آیا این مفاهیم از یک واقعیت حکایت میکنند یا این که برساخته ذهن بشرند؟ قاطبه توصیف گرایان ( شناخت گروان) قائل به عینیت مفاهیم اخلاقی و توصیف ناگروان (شناخت ناگروان) معتقد به ذهنیت مفاهیم اخلاقی وجعل وخلق آن توسط انسان ها هستند . هر دو رویکرد در نزد متفکران مسلمان نیز دیده می شود.بدین معنی که اشاعره ذهنیت ومعتزله وشیعه عینیت گرا بوده اند .در یادداشت های بعدی به شرح بیشتر این مسئله از دیدگاه متفکران مسلمان خواهیم پرداخت .
|
|