مرحوم عبدالله مستوفی در جلد سوم کتاب« شرح زندگانی من »داستانی نقل کرده که یک گردشگر در شهری شیعی مترجمی سنی داشت و با او گردش میکرد . صدای اذان شنیده شد . گردشگر از مترجم پرسید این چیست ؟ مترجم توضیح داد . گردشگر گفت تک تک جمله هایی که موذن می گوید را ترجمه کن تا یادداشت بردارم . مترجم این کار را کرد ولی وقتی به اشهد ان علی ولی الله موذن رسید سکوت کرد . . گردشگر گفت چرا ترجمه نمی کنی ؟ گفت : آخر دروغ می گوید ! گردشگر گفت تو دروغ می گویی ! از بالای مناره که دروغ نمی گویند ! این داستان را شاهد مثال قرار داده برای روزگار خودش و می گوید کجایند ببینند که در قرن بیستم دروغ می گویند و هزار رسانه هم آن را منتشر می کنند چه مناره ای از این رسانه ها بلند تر !
! پی نوشت : خوش به حالش که نیست و نمی بیند در قرن 21 اعتبار رسانه ها به دروغ است ولا غیر .
|
|
|
شهر شلوغ است
وقتی خرد در اندوه تنهایی گرفتار باشد
وقتی ایمان از طوفان منیت ها سر در گریبان سکوت برده باشد
وقتی سبز و سرخ علیه سپیدی ائتلاف کنند
وقتی سپاه کفر و ایمان در آوردگاه نفاق و جهل اردو بزنند
شهر شلوغ می شود
چه انتظاری داری ؟
پس نوشت : مدتی بسیار پر مشغله بودم و دور از فضای وبلاگ ها . خدا بخواهد فراغتی دارم تا از بودن با دوستان نیکویم ـ که دلم برای همه شان بسیار تنگ شده ـ بیشتر باشم .
|
|