یکی از اصلی ترین نیازها روحی انسان (بلانسبتِ خودمان !) داشتن همفکر و هم دل است . کسی که چون شما بیاندیشد و حضورش افکارش وبودنش به تو آرامش بخشد .دوستانی که چون جان عزیزشان داشته باشی هر چند که از تو بعضا دور باشند و حتی ماه ها صورت ماهشان را ندیده باشی ودر عکس و آلبوم ها به دنبالشان بگردی . از دوستان بیشمارم در دنیای مجازی و واقعی لذت میبرم حرف و محبت هاشان شوخی ها ومطایبه ها شان به من نیرو می دهد و مرا به جلو میراند و احساس تنهایی، مخصوصا تنهایی فکری را از من دور میکند . در دنیای امروز که تردید مثل خوره به جان انسان میفتد ودائما این سوال که آیا مسیرش درست، معقول و مطابق موازین کلی خرد و وحی است یا نه دچار سردرگمی وتذبذبش میکند ، داشتن دوستانی همداستان و هم اندیش حکم کیمیا را دارد؛ به آدمی آرامش میدهد ، یقین را در تو افزون میکند و به تفکر و بودنت نظم میبخشد . البته منکر نیستم که این مساله تا حدود زیادی ریشه در میانمایگی دارد و احساسی است که در انسان ها برترنقش چندانی ندارد و آنان فارغ از خواست و تایید و تحسین ویا رد وذم دیگران بر راه خود استوارند و از این تنهایی فکری رنج کمتری متحمل میشوند اما به هر حال من خواسته یا ناخواسته میانمایه آدمی هستم و به داشتن هم اندیشگانی در دوستانم سخت نیازمند و بدین خاطر وقتی می بینم آنچه در دل دارم و قدرت یا جسارت بیانش را ندارم از دهان و قلم دوستانی که به صداقتشان ایمان دارم، تراوش می کند بهجتم می افزاید و دلگرم میشوم . خداوند این یاران موافق را حفظ کند هم از شر بلایا و هم برای من .
پی نوشت : آخرین نوشته های وبلاگ دوستانم هادی ، محمود و میلاد من را به نوشتن این درد دل، بر انگیخت .