• وبلاگ : فلسفه اخلاق اسلامي
  • يادداشت : محبس
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    با سلام

    باور صادق موجه تعريفي منسوخ از معرفت است چنانچه مي دانيد.پارسال يا پيرارسال در دانشگاه مشترك سابق امان، آقاي دكتر وحيد درباره اين جور چيزها از بافته هاي فلاسفه معرفت شناس، دو روز به طريقتي كارگاهي سخن راندند.جاي شما خالي.ومن هنوز كه هنوز است از مساله مخ در خمره گيج هستم.ماحصل آن كارگاه براي من اين جمله جناب ويتگنشتاين بود كه: بادا كه خداوند به فيلسوفان بينشي عطا كند كه آنچه مردم عادي مي فهمند بفهمند.عرض مي كنم كه آمين يا رب العالمين. باور ها از شعاع صدق و توجيه مي گريزند. هيچ انساني باوري كه صادق و موجه باشد ندارد. انسان ها فقط باور دارند.مثلا باور سياست ما عين ديانت ماست.نه لزومي دارد صادق باشد و نه لزومي دارد موجه باشد.و كدام صدق و كدام توجيه و مسامحه هم اگر كنيم در تعاريف صدق و توجيه،حتي مطلوب هم نيست كه صادق و موجه باشد.چون نتايج بعدي نا مطلوبي دارد و اساسا ناممكن است.و به قول اصوليون از فقها، مورد مخصص نيست.

    ببخشيد كه به درازا انجاميد ولي اين درازا نشان دهنده عمق ارادات خاصه حقير به حضرت شماست.اميد كه در مظان استجابت دعا، اين بنده را نيز فراموش نفرماييد بلطفه و كرمه.

    غرقه وهميم ورنه اين محيط از تنك آبي سرابي بيش نيست.

    پاسخ

    سلام بر حجت عزيز اين که وقت صرف نموده به وبلاگ حقير سر ميزني و اين گونه بذل محبت ميکني بس مشعوفم ميکند . به درازا کشيدن سخن يار نه تنها ممل نيست که آرزوي هر دل به گرو رفته است . من نيز از آن ايام که به بهانه تجسس ! در کار مردمان در در آن باغ ملي مذهبي به کنارت نشسته و سخنان دلنشينت را نيوش ميکردم واشعار نغزت را به تحسين مينشستم از اين گرمي چانه شما مشعوف و غلمبه ميشدم چنان که مشقي که با ديگران نيم ساعته به فرجام ميشد با شما دست کم دو ساعت به درازا مي کشيد و سر مستم ميکرد . بعد از آن ايام مستعجل نيز گاهي حضور در محضرت مرا چنان بي خود ميکرد که گذر زمان را فراموش مينمودم . حال نيز آواره و تبعيدي گشته ام ورنه شوق همزانويي با شما بسيار دارم .تا دور ازان لب شکرين همچو ني شديمترجيع بند ناله بود، بند بند ما اما در باره کارگاهي که گفته اي مع الاسف نبوده ام و چيزي نشنيده . اما باور صادق موجه در تعريف دانش هر چند بسيار کهن است وسابقه به افلاطون الهي ميبرد اما منسوخ نيست بلکه بر آن بسيار ايراد واشکال رفته و نقض وابرام شده اما هنوز نفس ميکشد . کلا در حيطه فلسفه به نظر مي آيد منسوخ نباشد و آنچه فرموده اند در سير تکاملي باشد و نه نابودي . به گمانم در علم بيشتر اين معنا شايع باشد تا فلسفه . شبهه مخ در خمره نيز که فرموده اي نه تنها حضرتت که همه متفکران ژرف را به بهت وا مي دارد چونان فيلسوف چيني که گفت در خواب ديدم که پروانه ام اکنون ندانم انساني هستم که خواب ديده پروانه بوده يا پروانه اي هستم که خواب انسان بودن ميبينم ! حرف جناب اجل فلاسفه معاصر ويت کن اشتاين نيز بس دلنشين است. اين نوا را سيجويک و ساير طرفداران فهم متعارف و زبان عرفي نيز در داده اند . اما کارکرد اميد بخشي نداشته مع الاسف . هر چند که بنده نيز موافقم که بسيار در اتاق تاريک دنبال گربه نابوده گشته و دلايل عقلي بر اثباتش ارائه داده اند ولي به ذهن شان نرسيده که چون کودکي چراغي برفروزند تا نوري يابند و بينند که در اتاق گربه اي است يا نه . . بسيار به دعايت محتاجم وبه ديدارت مشتاق . يا علي