• وبلاگ : فلسفه اخلاق اسلامي
  • يادداشت : من 1،‏2،‏3 ،‏4 و وبلاگ نويسي
  • نظرات : 4 خصوصي ، 19 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + محمود سيفي 

    سلام بر عباس عزيزم

    سال نو مبارك

    پاسخ

    سلام دكتر . ممنون بزرگواري كردي . عيد شما هم مبارك . همين چند روز ژيش ذكر خير كتاب الكلام في مالا يقام شما بود در بين دوستان !! سر سبز باشي

    و اما در مورد پست اين دفعه تان:

    نوشته هاي سوال برانگيز را دوست دارم. و اين نوشته تان يك سوال برايم بوجود آورده است كه با شما در ميان ميگذارمش:

    «من» هايي كه نام برديد بر اساس «مرجع» شناسايي شان تفكيك شده اند. من شماره دو را «ذهن خودمان» متصور است. من شماره سه را «ذهن ديگران» ميپندارند. من شماره چهار را تصوريست كه «ذهن من» از تصور ديگران دارد.

    مرجع شناسايي «من اول» يا «من واقعي» كجاست؟ يعني چه مرجعي ميتواند بگويد كه «من واقعي» اينگونه است و ديگر «من ها» بايد با آن خود را منطبق كنند تا به من واقعي تري دست يابند؟

    پاسخ

    با سلام و تشكر از عنايت هاي مكررتان .نميدانم منظور شما اين است که آيا فاعل شناساي من واقعي کيست؟ اگر اين باشد که ذهن انسان ها وعقل وخيال انها .به عبارت ديگر سوال شما سوالي معرفت شناختي است و اگر به مطابقت عين و واقع قائل باشيد هر موضعي که در مورد شناخت ساير واقعيت ها اتخاذ کنيد در اين جا هم بدان متمسک خواهيد شد . اما اگر منظورتان اين است که مي گوييد ما چگونه من حقيقي را از غير حقيقي و ذهني تشخيص دهيم و چگونه بفهميم که آيا من حقيقي ما چگونه است تا خود را با آن تطبيق دهيم بايد به مباني انسان شناختي رجوع کنيم يعني اين که اگر قائليم خدايي هست واو انسان حقيقي وارزش هاي او را تعيين مي کند خود واقعي را از او بگيريم يا اگر اومانيست هستيم ومعتقديم خود انسان ها ارزش هايشان را تعيين ميکنند بايد به ارزش هاي ان مکتبي که بدان معتقديم رجوع کنيم . ممنون از بزرگواري و دقت هاي زيبايتان .

    با سلام خدمت شما.

    جناب استاد من آدم مذهبي نيستم و معتقد به يك جامعه عرفي هستم، كه در آنجا قوانين زميني ست . قاضي و دادگاه و وكيل، كار ديگري دارند. اين در اشاره به گفتار شماست كه فرموديد:«مثلا اگر دادگاه نباشد و قاضي و وکيل نباشد چگونه حدود الهي اجرا شود ؟» اگر شما هم مانند من به جدايي حكومت از دين و ايدئولوي باور داريد، كه اين گفته شما با آن انديشه منافات دارد و اگر هم كه به حكومت ايدئولويك باورمنديد، كه ميتوانم درك كنم نيازمندي خدا به مفتشين را.

    گرچه هميشه با اين تناقضات درگير خواهيم بود كه: آيا خداوند نيازمند اجراي حدودش است؟ آيا حكومت خواستار به بهشت بردن اجباري مردم است؟ و اين قيمومت را از جانب كه بعهده گرفته است؟ كه شنيده ايم:«لا اكراه في الدين» را. آيا مردم بر اساس فطرت خودشان نميتوانند داوطلبانه اين حدود را رعايت كنند؟ چيزهايي بنام فطري بودن دين آيا براي رعايت اين اخكام كافي نيست؟ بگذرين دوست عزيز. من خيلي وارد نيستم به مباحث مذهبي.

    پاسخ

    سلام استاد عزيز. ممنون . مطلبي که گفتم در فرض جدايي دين از سياست هم صادق است . حداقل با ديدي که فلاسفه مسلمان نسبت به جايگاه خدا دارند ناچاريم چنين بگوييم . توصيه شما را به ديده منت پذيرفته و ميگذرم. باز هم از اعتنايتان بسيار متشکرم ومشعوفم و از هداي عزيز که واسطه اين دوستي شده هر چند ناخودآگاه !! نيز بسيار سپاس گزارم .
     <      1   2