سلام بر عباس عزيزم
سال نو مبارك
و اما در مورد پست اين دفعه تان:
نوشته هاي سوال برانگيز را دوست دارم. و اين نوشته تان يك سوال برايم بوجود آورده است كه با شما در ميان ميگذارمش:
«من» هايي كه نام برديد بر اساس «مرجع» شناسايي شان تفكيك شده اند. من شماره دو را «ذهن خودمان» متصور است. من شماره سه را «ذهن ديگران» ميپندارند. من شماره چهار را تصوريست كه «ذهن من» از تصور ديگران دارد.
مرجع شناسايي «من اول» يا «من واقعي» كجاست؟ يعني چه مرجعي ميتواند بگويد كه «من واقعي» اينگونه است و ديگر «من ها» بايد با آن خود را منطبق كنند تا به من واقعي تري دست يابند؟
با سلام خدمت شما.
جناب استاد من آدم مذهبي نيستم و معتقد به يك جامعه عرفي هستم، كه در آنجا قوانين زميني ست . قاضي و دادگاه و وكيل، كار ديگري دارند. اين در اشاره به گفتار شماست كه فرموديد:«مثلا اگر دادگاه نباشد و قاضي و وکيل نباشد چگونه حدود الهي اجرا شود ؟» اگر شما هم مانند من به جدايي حكومت از دين و ايدئولوي باور داريد، كه اين گفته شما با آن انديشه منافات دارد و اگر هم كه به حكومت ايدئولويك باورمنديد، كه ميتوانم درك كنم نيازمندي خدا به مفتشين را.
گرچه هميشه با اين تناقضات درگير خواهيم بود كه: آيا خداوند نيازمند اجراي حدودش است؟ آيا حكومت خواستار به بهشت بردن اجباري مردم است؟ و اين قيمومت را از جانب كه بعهده گرفته است؟ كه شنيده ايم:«لا اكراه في الدين» را. آيا مردم بر اساس فطرت خودشان نميتوانند داوطلبانه اين حدود را رعايت كنند؟ چيزهايي بنام فطري بودن دين آيا براي رعايت اين اخكام كافي نيست؟ بگذرين دوست عزيز. من خيلي وارد نيستم به مباحث مذهبي.